روانشناس ابراهیم رجب پور

روانشناسی بالینی

هوش

نوشته شده توسط: ابراهیم رجب پور در ۰۲ تیر ۱۳۹۱ ساعت ۱۹:۱۳
دسته بندی:  تست های روانشناسی» روانشناسی عمومی

 

 هوش چيست؟

هوش همان استعداد است؟ قوۀ ابتكار است؟ دانايى است؟ قدرت يادگيرى است؟ حافظۀ‌ قوى براى از بر كردن شمارۀ تلفن و شعر است؟ توانايىِ برآمدن از پس مشكلات است؟

رهيافت روان‌سنجى‏

فرانسيس گالتون انگليسى در كتاب خود، نبوغ ارثى (1869) اين نظر را مطرح كرد كه تواناييهاى ذهنى انسان قابل اندازه‏گيرى است.  بر اساس اين نظريه، بينه و سيمون آزمونى براى اندازه‏گيرى هوش طرّاحى كردند.  آزمون آنها بر تعريف زير استوار است:

 در مفهوم هوش، استعداد فكرىِ بنيادينى وجود دارد.  اين استعداد فكرى، توان داورى است و مى‏توان آن را 'حس خوب‏`، 'حس عملى‏`، 'قريحه‏` و 'استعداد فكرىِ فرد براى تطبيق با محيط` ناميد.  بنابراين، خوب داورى‏كردن، خوب درك‏كردن و خوب استدلال‏كردن فعاليتهاى اساسى هوش‏اند .

ژان پياژه را در سراسر جهان مى‏شناسند. او كيست؟ روان‏شناس است يا زيست‏شناس؟ منطق‏دان است يا فيلسوف؟ پياژه در چهارسوق اين دانشها قرار دارد. در مقام زيست‏شناس به بنا كردن نظريه سازمان‏يافتن موجود زنده، يعنى منطق زندگى، كه از آميب تا اينشتين ادامه دارد و ما نيز جزئى از آن هستيم پرداخته است. به‏عنوان روان‏شناس به مسئله كنش‏ورىِ فكر، اين معجزه مكرر، پاسخ داده، و به دنبال آن به كشف چيزى در عين حال ساده و دگرگون‏كننده نايل آمده است: ''دوره‏هايى كه هوش كودك براى درك جهان از آنها مى‏گذرد در همه جا يكسانند.`` اگر در جريان اين تحول، تسريعها يا تأخيرهايى بر حسب محيط رخ مى‏نمايد، ترتيب ساختهايى كه هوش در جريان تشكيل بدانها نايل مى‏آيد تغيير نمى‏پذيرد. بدين ترتيب مى‏توان اميدوار بود كه از خلال اين تاريخ تحول فردى بتوان تاريخ تحول روحيه انسانى و روحيه علمى را مرور كرد. و اين پياژه است كه بر مبناى بررسى تحول كودك، مسير تكامل شناخت را ترسيم مى‏كند و بدين تريب به مقام مورّخ هوش بشر ارتقا مى‏يايد.

 

ژان پياژه در سال 1896 در شهر نوشاتل در سويس به دنيا آمد. در دانشگاه همان شهر زيست‏شناسى خواند. در 21 سالگى دكترا گرفت و پس از مدتى مطالعه و كار در انستيتو ژان‏ژاك روسو در پاريس، به رياست آن جا رسيد. اين انستيتو بعداً به دانشگاه ژنو پيوست. گرچه در بسيارى از دانشگاههاى اروپا و آمريكا به‏عنوان استاد مهمان تدريس كرد، بيشتر عمرش را در ژنو و در خانه روستايى‏اش در آلبيسن گذراند و بيشتر آثارش را همان‏جا نوشت. تا زمان مرگش در سال 1980، فعاليتهاى تحقيقاتى و علمى خويش را در سمت رياست مركز مطالعات بين‏المللى دانش ژنتيك ادامه داد.

 آزمون سيمون و بينه مجموعه‏اى از مسائل است كه از كودك انتظار مى‏رود بدون استفاده از يادگيرى‏هاى قبلى يا حافظه طوطى‏وار، و با يارى‏گرفتن از نيروى داورى و استدلال خويش، از پس حل آنها بر آيد، گرچه در اين باره كه آيا مى‏توان از كودك، يا هر فردى، انتظار داشت كه مستقل از پيشينه اطلاعاتى خويش به پرسشهايى پاسخ صحيح بدهد جاى پرسش و تأمل است.

 درهرحال، بينه دريافت كه نسبت سن عقلى كودك به سن حقيقى‏اش تقريباً در تمام مراحل رشد او ثابت است.  براى مثال، كودكى كه در چهار سالگى سن عقلىِ او دو سال است، به احتمال زياد در هشت سالگى سن عقلى او چهار سال نشان مى‏دهد، يعنى سن عقلى اين كودك در برابر سن عقلى ِ كودك 'بهنجار` همواره نسبت يك به دو خواهد بود.

 نسبت تقريباً ثابت بين سن حقيقى (يا تقويمى) و سن عقلى را ضريب هوشى، بهره هوشى يا هوش‏بهرمى‏نامند. اين آزمون و معادله منتج از آن‏ مبناى همه ارزيابيها و سنجشهاى مهارتهاى ذهنى قرار گرفت.

براى پيداكردن ضريب هوشى، سن عقلىِ فرد را بر سن حقيقى يا تقويمى ِ او تقسيم مى‏كنيم:  دو تقسيم بر چهار مساوى ½ يا 5/0 خواهد بود.  با ضرب كردن اين عدد در 100، عدد 50 به دست مى‏آيد كه بهرۀ هوشى يا ضريب هوشىِ كودكِ مورد بحث است.

در مثالى ديگر، اگر سن عقلىِ يك فرد بيست‏ساله در حد 15 سال باشد، معادله چنين خواهد بود: 15 تقسيم بر 20، كه عدد 5/7 تقسيم بر 10 يا 75/0 را به‏دست مى‏دهد.  با ضرب كردن اين عدد در 100 به رقم 75 مى‏رسيم كه بهرۀ هوشى چنين فردى است.  بر اين قرار، ضريب هوشى ِ فردى كه سن عقلى‏اش 12 و سن حقيقى‏اش نيز 12 سال باشد، يك‏يكم يا 100 است.  فردى كه سن حقيقى‏اش 18 اما سن عقلى او 22 سال باشد داراى ضريب هوشىِ‏ 22 تقسيم بر 18 باشد داراى بهره هوشىِ 22/1 (و با ضرب شدن در عدد صد) معادل 122 خواهد بود.

 دقت كنيم كه وقتى مى‏گويند كسى در سن 40 سالگى از ضريب هوشىِ 160 برخوردار است، يعنى 160 40x تقسيم بر 100 مساوى است با 64؛ و سن عقلىِ چنين فرد نيكبختى در حد فردى 64 ساله خواهد بود.  حالا پرسش اين است كه مگر، در تجربه و در عالم واقع، هر فرد 64 ساله‏اى تقريباً دو برابر فردى 40 ساله از توانايى يادگيرى و مهارت ذهنىِ برخوردار است؟ پاسخ اين است كه نظريۀ سنجش هوش و تكنيكهاى تخمين ضريب عددى براى هوش، مربوط به دورۀ رشد كودك است.

منحنى توزيع هوش‏

در بررسيهاى آمارى و تحقيقات تجربى، مى‏توان ديد كه افراد به دو دسته پرهوش و كم‏هوش تقسيم نمى‏شوند. توزيع هوش نيز، همانند قد يا وزن افراد، روى منحنى مشهور به منحنىِ طبيعي (normal curve) قرار دارد؛ به‏ اين ترتيب كه اكثريت افراد در وسط منحنى و شمارى كمتر در دو سمت آنند. اكثريت واقع در وسط منحنى طبيعى را 'عادى‏` و افراد واقع در دو طرف آن را كمتر برخوردار و بيشتر برخوردار مى‏نامند.

در منحنى توزيع هوش، افراد داراى ضريب هوشىِ بين 90 تا 110 را عادى و داراى هوش متوسط، كمتر از آن را، به‏ترتيب، كـُند، كم‏هوش يا عقب‏مانده، و بيش از 110 را پرهوش، سرآمد يا نابغه مى‏خوانند. شمار افرادى كه در دو بالِ منحنى قرار مى‏گيرند كمتر از افراد 'عادى‏` است.  حدود 64 درصد افراد هر جامعه‏اى هوش متوسط دارند و تنها 2 درصد افراد را مى‏توان فوق‏العاده پرهوش، و 2 درصد را بسيار كم‏هوش دانست.  بنابراين، خوشبختانه، در هيچ جامعه‏اى اكثريت افراد مجبور به رقابت با جماعت كثيرى از نوابغ يا گرفتار خيلِ كودنها نيستند.

 

 

تعاريف هوش‏

چندين راه براى تعريف هوش وجود دارد. سه نظر متداول:

هوش عبارت است از توانايى يادگيرى.

هوش عبارت است از توانايى فرد در تطبيق با محيط خود.

هوش عبارت است ازتوانايىِ تفكر انتزاعى .

اين سه تعريف مغاير يكديگر نيستند. تعريف اول تأكيد بر تعليم و تربيت دارد.  تعريف دوم بر شيوه مواجهه افراد با موقعيتهاى جديد تأكيد مى‏كند، و تعريف سوم ناظر بر توانايى افراد در زمينه استدلال كلامى و رياضى است.  به اين ترتيب، اين سه توانايى با يكديگر وجوه مشتركى دارند.

 در زمينه هوش دو نظر كلى وجود دارد: نظريه هوش كلى و نظريه چند عاملى.

بر پايه نظريه هوش كلى، تواناييهاى ذهنى انسان داراى يك عامل مشترك است كه اسپيرمن آن را عامل g (حرف اول general) معرفى مى‏كند.  در نظريه چند عاملى، چند عامل مجزا يا مهارتهايى اساسى وجود دارد كه هر فعاليتى با يك يا چند عامل از آنها درگير است.  براى مثال، ترستون بر اين باور است كه هوش از شش عامل تشكيل يافته:

عامل عددى: مهارت انجام عمليات رياضى با صحّت و سرعت.

عامل كلامى: مهارت انجام آزمونهاى درك كلامى.

عامل فضايى: مهارت به‏كارگيرى اشيا در فضاى تخيلى.

عامل روانى (سيّالىِ) كلمات: مهارت به‏كارگيرىِ سريع كلمات.

عامل استدلال: مهارت كشف قوانين تفكر قياسى و استقرايى.

عامل‏ حافظه: مهارتِ‏ يادسپارى ‏و يادآورىِ سريع.

در ايران بسيارى از پدران و مادران، و حتى مربيان آموزش‏ديده، بر اين باورند كه واداشتن كودك به حفظكردنِ اشعار و چيزهاى ديگر، خصوصاً در اوان كودكى، حافظۀ او را تقويت مى‏كند و كمكى است به افزايش هوش و پيشرفت آتى او.  در اين باره مى‏توان گفت صِرف تقويت حافظه طوطى‏وار تأثيرى قابل اثبات در افزايش كلّى ِ هوش كودك ندارد و اين جنبه تنها يكى از عوامل مؤثر در هوش به شمار مى‏آيد.  مشهورترين نظريۀ چندعاملى ِ هوش را گيلفورد در سال 1959 پايه‏گذارى كرد.  در الگوى او 120 عامل مجزا قابل تشخيص است. 

   رهيافتهاى پردازش اطلاعات‏

ديديم كه روان‏سنج‏ها به روش اندازه‏گيرىِ هوش و پيش‏بينى ِ فعاليتهايى مانند يادگيرى بر اساس نتايج چنين آزمونهايى علاقه‏مند بوده‏اند.  در مقابل، روان‏شناسانِ پيرو ديدگاه پردازش اطلاعات بر مطالعۀ فرايندهاى فكرى تأكيد داشته‏اند.

فرانسيس گالتون

در شهر برمينگام، انگلستان، به دنيا آمد و در دانشگاه كمبريج تحصيل كرد. ابتدا به جغرافيا علاقه داشت اما پس از انتشار كتاب داروين درباره اصل انواع در سال 1859 به تكامل نژاد انسان علاقه‏مند شد. در آن زمان درباره وراثتِ انسانى اطلاع كمى در دست بود و گالتون بر آن شد تا موضوع را با استفاده از تكنيكهاى آمارى، عمدتاً قوانين احتمالات، مطالعه كند. به همچنين، شيوه‏هاى آمارى‏و منحنى توزيع طبيعى، ضريب همبستگى، نمرات درصدرا كه تاكنون بسيار متداول شده‏اند تكامل بخشيد. آثار گالتون تاثيرهاى مهمى بر روان‏شناسى گذاشت زيرا او نشان داد كه ويژگيهاى روانى و ذهنى را مى‏تواند كمّى كرد و هنگامى كه اين ويژگيها اندازه‏گيرى شوند مى‏توان چيزهاى زيادى درباره آنها آموخت.

برخى نظريه‏پردازان بر اين باورند كه تفاوت در تواناييهاى شناختى در نتيجه تفاوت در نظام پردازش اطلاعات در ذهن شخص است.  براى مثال، هانت و همكارانش چنين بيان مى‏دارند كه تفاوتهاى فردى در پردازش اطلاعات متضمّن سه بنيان است:  آگاهى؛ روش پردازش اطلاعات؛ ‌برنامه‏هاى اوليۀ پردازش اطلاعات.

شمار بزرگى از محققان به اين سه بنيانِ تفاوتهاى فردى در پردازش اطلاعات توجه كرده‏اند:

در مقايسه افرادى كه مهارت كلامى بالايى‏دارند با افرادى كه داراى مهارت كلامى پايين‏ترى هستند: افراد دسته اول اطلاعات موجود در حافظه‏كارى (كوتاه‏مدت) را بسيار سريع‏تر پردازش مى‏كنند. افراد دسته اول اطلاعات را در نظم صحيح‏ترى نگهدارى مى‏كنند.

افراد دسته اول با سرعت بيشترى اطلاعات را فرا مى‏گيرند و براى ذخيره‏كردن و يادآورى آن اطلاعات از حافظه درازمدت بيشتر كمك مى‏گيرند.

افراد دسته اول نمادهاى نوشتارى را با سرعت بيشترى به فكر تبديل مى‏كنند.

 بنابراين، افرادى كه نمره‏هاى بالاترى در ضريب هوشى مى‏گيرند از افرادى كه نمره‏هاى پايين‏ترى كسب مى‏كنند در زمينه بسيارى از وظايف مربوط به پردازش اطلاعات برترى نشان مى‏دهند. به اين ترتيب، در آزمونهاى روان‏سنجىِ توان ذهنى، تفاوتهاى فردى در پردازش اطلاعات را اندازه‏گيرى مى‏كنند.

 در سالهاى اخير، برخى روان‏شناسان در پى ايجاد روشهايى هستند كه بتوان تفاوتهاى فردى در پردازش اطلاعات را با آنها اندازه گرفت و چنين روشهايى را جايگزين روشهاى روان‏سنجى كرد.

هوش از ديدگاه رشد

پياژه هوش را نوعى انطباق فرد با جهان خارج تلقى مى‏كند. در واقع، او بر اين باور است كه انسان براى ادامه حيات خود بايد وسايل انطباق خويش با محيط را فراهم آورد. از اين ديدگاه هوش عبارت است از نمونه‏اى ويژه از انطباق زيستى، يا توانايىِ ايجاد كنش متقابل و كارا با محيط.

 پياژه رشد شناخت را عبور گام‏به‏گام از بازتابهاى نوزاد تا توانايىِ بزرگسالى از حيث استدلال منطقى و انتزاعى مى‏داند. بر اين اساس، سازوكار (مكانيسم) حالات رشد شناخت براى هر فرد اختصاص به خود او دارد، زيرا محيط هر فرد وضعيت خاصى بر او تحميل مى‏كند و، در نتيجه، رشد شناخت هر فرد هم محدود به فرايندهاى عام رشد ذهن و هم محدود به تجارب خاص اوست.

 پياژه استدلال مى‏كند كه چهار عامل اساسى در رشد تفكر آدمى تأثير مى‏گذارد: 1) بلوغ زيست‏شناختى؛ 2) تجربه‏اندوزى از محيط فيزيكى؛ 3) تجربه‏اندوزى از محيط اجتماعى؛ 4) تعادل.  با بلوغ كودك، ساختار جسمىِ او كامل‏تر مى‏شود و مى‏تواند از محيط خود با مهارت بيشترى كسب تجربه كند.

 فرايند تعادل‏جويى نيز، به سبب تنظيم و يكپارچه‏سازىِ تغييراتى كه در اثر بلوغ و نيز تجارب مادى و اجتماعى پديد مى‏آيد، در تحقق رشدِ كودك از نظر توانِ شناخت نقشى مهم دارد.  در واقع، تعادل‏جويى، از طريق جذب و انطباق، فرد را از حالت عدم‏تعادل به‏سوى تعادل مى‏برد. از ديدگاه پياژه، هوش همين فرايند تعادل‏جويى است.

هوش و مسئله طبيعت ـ ‏تربيت‏

چرا افرادى ضريب هوشىِ بالاترى دارند؟ يكى از روشهاى بررسىِ حدوحدود تأثير دو عامل طبيعت (يا فطرت و ذات و خميره) و تربيت (و آموزش و پرورش)، مقايسه نمره‏هاى آزمون هوشىِ دوقلوهاى يكسان است كه در يك محيط واحد پرورش يافته باشند. نتايج چنين بررسيهايى حاكى از آن است كه‏ وراثت نقشى نسبتاً مهم در تعيين حد و سطح هوش ايفا مى‏كند (دوقلوهايى كه از يك تخمك واحد ايجاد شده‏اند و دقيقاً كپيه يكديگرند، نه صِرفاً دو نوزاد مستقل كه دوران جنينى را با هم گذرانده‏اند).

 براى مثال، هورن (1983 و 85) گزارشى از يك مطالعه گسترده درباره مسئله طبيعت‏تربيت تهيه كرده كه در آن از مطالعه طرح فرزندپذيرى در ايالت تگزاس استفاده شده است. اين يكى از طرحهاى ملى آمريكاست كه در آن بر پرورش فرزندخوانده به‏دقت نظارت مى‏شود.  در بخشى از اين طرح، هورن نمره‏هاى آزمون هوش سيصد كودك و پدر و مادرخوانده‏ها و نيز مادرواقعى‏شان را به دست آورد و آنها را با هم مقايسه كرد.  نتيجة مقايسه، نقش قوىِ وراثت در تعيين هوش را نشان مى‏دهد.

 با اين همه، نمى‏توان يكسره نتيجه گرفت كه وراثت تنها عامل مهم در توانايىِ هوش كودكان است.  نتايج تعليمات همگانى و آموخته‏هاى شخصى افراد مشابه در محيطهاى مختلف نشان مى‏دهد كه تأثيروتأثر متقابل و پيچيده فطرت و تربيت سبب‏ساز تفاوتهاى هوشى است.

تعریف هوش

 بطور کلی تعاریف متعددی را که توسط روان شناسان برای هوش ارائه شده است، می‌توان به سه گروه تربیتی (تحصیلی) ، تحلیلی و کاربردی تقسیم کرد:

تعریف تربیتی هوش

 

به اعتقاد روان شناسان تربیتی ، هوش کیفیتی است که مسبب موفقیت تحصیلی می‌شود و از این رو یک نوع استعداد تحصیلی به شمار می‌رود. آنها برای توجیه این اعتقاد اشاره می‌کنند که کودکان باهوش نمره‌های بهتری در دروس خود می‌گیرند و پیشرفت تحصیلی چشم گیری نسبت به کودکان کم هوش دارند .

 تعریف تحلیلی هوش

 بنابه اعتقاد نظریه پردازان تحلیلی ، هوش توانایی استفاده از پدیده‌های رمزی و یا قدرت و رفتار مؤثر و یا سازگاری با موقعیتهای جدید و تازه است.

شاید بهترین تعریف تحلیلی هوش به وسیله « دیوید وکسلر » ، روان شناس امریکایی ، پیشنهاد شده باشد که بیان می‌کند:

هوش یعنی تفکر عاقلانه ، عمل منطقی و رفتار موثر در محیط.

تعریف کاربردی هوش

 در تعاریف کاربردی ، هوش پدیده‌ای است که از طریق تستهای هوش سنجیده می‌شود و شاید عملی‌ترین تعریف برای هوش نیز همین باشد.

هوش سازمانی از نظر کارل آلبرچت:

وی میگوید: وقتی افراد با هوش در یک سازمان استخدام میشوند تمایل به حماقت گروهی پیدا می کنند. عموماً سازمانها بیش از آنکه توسط رقبایشان مورد آسیب قرار گیرند خودشان بخود آسیب میزنند. عدم تبحر اجرایی، جنگهای اداری، مبارزات سیاسی در همه سطوح، اختلال سازماندهی، قوانین و رویه های بی معنی، همه توطئه ها برای جلوگیری یک تجارت، از بکارگیری همه نیروی مغزی است که برای آن پول میپردازد که می توانیم به آن، حماقت تجمعی بگوئیم.

ممکنست انسانها خیلی باهوش باشند و خیلی توانا برای انجام دادن کارهای بزرگ، اما نیروی تجمعی مغزی آنها به هدر میرود. بیائید به آن اینگونه فکر کنید: وقتی کارکنان هر روز صبح برای کار کردن میرسند، آنها با خود عدد معینی از بهره هوشی را همراه میآورند شامل هوش عملی ایشان و ظرفیت ذهنی یادگیری. وقتی که ما به آنها پولی میپردازیم، ما یک گزينه را در آن نمره IQ خریداري كرده ايم. در پایان هر روز ما می توانیم از آن نمره هوشی استفاده کرده باشیم یا آن را از دست داده باشیم. چند تا مدیر می توانند بگویند که آنها در حال استفاده از همه IQ ای هستند که برای آن پول میپردازند؟

براساس علم فیزیک می توانیم در باره این نیروی مغزی از دست رفته بگوئیم که آنتروپی ایجاد میگردد. در ترمودینامیک، آنتروپی میزان اختلال در سیستم است – مقدار انرژی که برای برونده زاینده در دسترس نیست.

در مقایسه، می توانیم از سینتروپی صحبت کنیم که عبارتست از افزایش در انرژی یا نیروی مغزی در دسترس

از نظر ریاضی، معادله پایه برای هوش سازمانی (OI) عبارتست از:

هوش خالص = نیروی مغزی در دسترس – آنتروپی + سینتروپی

 تعریف وی از هوش سازمانی عبارتست از:

ظرفیت یک بنگاه برای بكارگيري همه نیروی مغزی اش، و تمرکز آن نیروی مغزی بر انجام مأموریتش.

بوسیله آن تعریف، نقش هوش سازمانی ساده است:

موفقتر کردن بنگاه در محیطش

 براي عملياتي كردن اين ايده بايد ابتدا مديران از خود سوال كنند كه چگونه مي توانيم هوشمندانه تر عمل نمائيم؟

گام بعدی اینست که به افراد اجازه دهیم که فکر کنند. زمانیکه حتی پائین ترین کارگر ما بداند که ایده ها، تجربیات، بصیرت ها، و پیشنهادات او شنیده خواهد شد و قدردانی خواهد شد، ما در واقع دانش بیشتری از آنچه را که استخدام کرده ایم بکار میگیریم و نیروی مغزی را بیش از آن مقدار که برای آن پول میپردازیم بدست میآوریم.

گام سوم یک حمله سیستماتیک، پیوسته و بی پایان به علل حماقت تجمعی است.  نظير ساختارهای سازمانی بی معنی، فواصل ایجاد شده بین بخش های مختلف یا حقایق مختلف موجود در سازمان؛ تدبیرها، قوانین، و رویه هایی که از فرآیند ارزش سازی ممانعت می کنند؛ مدیران نامتبحر، غیر مؤثر، یا ضعیف؛ جنگهای سطحی بین مدیران و بخشها؛ سیستم های کلیشه ای که در سازمان بوجود آمده اند؛ رفتارهای مدیریت ارشد سازمان که باعث ایجاد ابهام و سردرگمي شده است؛ رفتار غیر منصفانه یا بی عدالتی با کارکنان؛ و گاهی اوقات، حتی فقدان یک چشم انداز و مأموریت تعریف شده.

باهوش ترین سازمانها براساس این اصول عمل می کنند که " هیچوقت، خوب باندازه کافی خوب نیست“ و

«بايد از كار با اشياء به سمت كار با فكر حركت كرد»

هوش سازمانی کامپیوتری شده عبارتست از:

اگر سازمانی هیچ سیستم پشتیبان بانک اطلاعاتی، هیچ استراتژی سیستم پشتیبان بانک اطلاعاتی، و هیچ استراتژی اقتضایی سیستم پشتیبان بانک اطلاعاتی نداشته باشد آنگاه آن سازمان دارای هیچ هوش سازمانی نیست.

هوش چندگانه 

در سال 1983، هاوارد گاردنر تئوری خود را تحت عنوان هوش چندگانه  معرفی نمود. او این ایده را ایجاد کرد که هوش را نمی توان تحت یک عنوان کلی در نظر گرفت و بعنوان یک چیز منفرد دانست و آنرا با یک ابزار ساده اندازه گیری کرد.

وي هفت نوع هوش را در اين تئوري مطرح نمود و در این اواخر هوش طبیعیدان را اضافه نموده و عنوان کرده که ممکنست احتمالات دیگری شامل روحی (spiritual) و تجربی (existential) نیز وجود داشته باشد

  انواع هوش چندگانه کدامند؟

  هوش ديداري / فضايي

اين نوع هوش توانايي درک پديده هاي بصري است. يادگيرنده هاي داراي اين نوع هوش ، گرايش دارند که با تصاوير فکر کنند و براي به دست آوردن اطلاعات نياز دارند يک تصوير ذهني واضح ايجاد کنند. آنها از نگاه کردن به نقشه ها، نمودارها، تصاوير، ويديو و فيلم خوششان مي آيد. مهارت هاي آنها شامل موارد زير است: درک نمودارها و شکل ها، طراحي، نقاشي، ساختن استعاره ها و تمثيل هاي تصويري، تفسير تصاوير ديداري.

 هوش کلامي/ زباني

اين نوع هوش يعني توانايي استفاده از کلمات و زبان. اين يادگيرنده ها مهارت هاي شنيداري تکامل يافته اي دارند و معمولا سخنوران برجسته اي هستند. آنها به جاي تصاوير، با کلمات فکر مي کنند. مهارت هاي آنها شامل موارد زير مي شود: گوش دادن، حرف زدن، قصه گويي، توضيح دادن، تدريس، درک قالب و معني کلمه ها، قانع کردن ديگران به پذيرفتن نقطه نظر آنها.

هوش منطقي / رياضي

هوش منطقي / رياضي يعني توانايي استفاده از استدلال، منطق و اعداد. اين يادگيرنده ها به صورت مفهومي با استفاده از الگوهاي عددي و منطقي فکر مي کنند و از اين طريق بين اطلاعات مختلف رابطه برقرار مي کنند. مهارت هاي آنها شامل اين موارد مي شود: مسئله حل کردن، تقسيم بندي و طبقه بندي اطلاعات، انجام محاسبات پيچيده رياضي، کار کردن با شکل هاي هندسي.

 هوش بدني/جنبشي

اين هوش يعني توانايي کنترل ماهرانه حرکات بدن و استفاده از اشياء. اين يادگيرنده ها خودشان را از طريق حرکت بيان مي کنند. آنها درک خوبي از حس تعادل و هماهنگي دست و چشم دارند (به عنوان مثال در بازي با توپ) مهارت هاي آنها شامل اين موارد مي شود: رقص، هماهنگي بدني، ورزش،  هنرپيشگي، تقليد حرکات.

هوش موسيقي / ريتميک

اين نوع هوش يعني توانايي توليد و درک موسيقي. اين يادگيرنده ها با استفاده از صداها، ريتم ها و الگوهاي موسيقي فکر مي کنند. آنها بلافاصله چه با تحسين و چه با انتقاد، به موسيقي عکس العمل نشان مي دهند. خيلي از اين يادگيرنده ها بسيار به صداهاي محيطي (مانند صداي زنگ، صداي جيرجيرک و چکه کردن شيرهاي آب) حساس هستند. مهارت هاي آنها شامل موارد زير مي شود: آواز خواندن ، سوت زدن، نواختن آلات موسيقي، آهنگ سازي، به ياد آوردن ملودي ها.

هوش بین فردی

يعني توانايي ارتباط برقرار کردن و فهم ديگران. اين يادگيرنده ها سعي مي کنند چيزها را از نقطه نظر آدم هاي ديگر ببينند تا بفهمند آنها چگونه مي انديشند و احساس مي کنند. آنها معمولا توانايي خارق العا د ه اي در درک احساسات، مقاصد و انگيزه ها دارند. آنها معمولا سعي مي کنند که در گروه آرامش را برقرار کنند و همکاري را تشويق کنند. ايشان هم از مهارت هاي کلامي (مانند حرف زدن) و هم مهارت هاي غيرکلامي (زبان بدن) استفاده مي کنند تا کانال هاي ارتباطي با ديگران برقرار کنند. مهارت هاي آنها شامل موارد زير مي شود: ديدن مسائل از نقطه نظر ديگران (نقطه نظر دوگانه)، گوش کردن، برقراري روابط مثبت با ديگر مردم.

هوش درون فردي       

اين هوش يعني توانايي درک خود و آگاه بودن از حالت دروني خود. اين يادگيرنده ها سعي مي کنند احساسات دروني، روياها، روابط با ديگران و نقاط ضعف و قوت خود را درک کنند. مهارت هاي آنها شامل موارد زير مي شود: تشخيص نقاط ضعف و قوت خود، درک و بررسي خود، آگاهي از احساسات دروني، تمايلات و روياها، ارزيابي الگوهاي فکري خود، باخود استدلال و فکر کردن.

هوش هيجاني

 نخستين توجهي كه در عرصه مديريت و تجارت به صورتي جدي به رفتار مناسب با عوامل انساني مبذول گشت به التون مايو استاد دانشگاه هاروارد مربوط مي‌شود. وي در تحقيقاتي كه در شركت برق وسترن انجام داد و به تحقيقات هاتورن معروف شد به اين نتيجه مهم رسيد كه توجه به عامل انساني مهم ترين ابزار در رشد انگيزش و بهره‌وري سازمان‌ها و كاركنان آنها است  

هوش هيجاني بيانگر آن است كه در روابط اجتماعي و در شرايط خاص چه عملي مناسب و چه عملي نامناسب است. يعني اينكه فرد در شرايط مختلف بتواند اميد را در خود هميشه زنده نگه دارد، با ديگران همدلي نمايد، احساسات ديگران را بشنود، براي به دست آوردن پاداش بزرگتر، پاداش‌هاي كوچك را ناديده انگارد، نگذارد نگراني قدرت تفكر و استدلال او را مختل نمايد، در برابر مشكلات پايداري نمايد و در همه حال انگيزه خود را حفظ نمايد.

- شناخت عواطف شخصي: افرادي كه در مورد احساسات خود اطمينان و قطعيت دارند بهتر مي‌توانند زندگي خود را هدايت كنند. 

گلمن در توصيف از هوش هيجاني به ۵ توانايي اصلي اشاره مي‌نمايد:

- به كارگيري درست هيجان‌ها: يعني قدرت تنظيم احساسات خود. افرادي كه به لحاظ اين توانايي ضعيف‌اند دائماً با احساس نااميدي و افسردگي دست به گريبانند در حالي كه افرادي كه در آن مهارت زيادي دارند با سرعت بسيار بيشتري مي‌توانند ناملايمات را پشت سر بگذارند.

- برانگيختن خود: افراد داراي اين مهارت در هر كاري كه به عهده مي‌گيرند بسيار مولد و اثر بخش خواهند بود. براي تسلط به نفس خود و براي خلاق بودن لازم است سكان رهبري هيجان‌ها را در دست گرفت.

- شناخت عواطف ديگران: همدلي، يكي از مهارت هاي اساسي است. كساني كه از همدلي بالايي برخوردار باشند به علايم اجتماعي ظريفي كه نشان دهنده نيازها يا خواسته ‌هاي ديگران است توجه بيشتري نشان مي‌دهند. اين امر توان آنها را در حرفه‌هاي مديريت و فروش كه مستلزم مراقبت و توجه به ديگران است موفق مي‌سازد. 

- حفظ ارتباط‌ ها: بخش عمده‌اي از هنر برقراري ارتباط، مهارت كنترل عواطف در ديگران است. اين افراد در هر آنچه كه به كنش متقابل آرام با ديگران بازمي‌گردد به خوبي عمل مي‌كنند و افراد بسيار مقبول جامعه‌اند.

هوش مصنوعي

طبق تعريف، شاخه اي از دانش به حساب مي آيد كه به ماشينها و ابزارهاي ساخت دست بشر توانايي پيدا كردن راه حل هاي مناسب براي حل مسائل پيچيده مطرح شده براي آنها را مي دهد و البته اين ويژگي بايد براساس روشهاي مورد استفاده ذهن انسان باشند و براساس الگوهاي رفتاري هوش انسان بنيانگذاري شده باشد.

هوش معنوي

اشاره دارد به مهارتها، توانائيها و رفتارهاي لازم براي:

توسعه و حفظ ارتباط با منشأ غايي همه موجودات

كاميابي در جستجوي معني زندگي

يافتن يك مسير اخلاقي كه به هدايت ما در زندگي كمك نمايد

درك معنويات و ارزشها در زندگي شخصي و روابط بين فردي

  براي هوش معنوي 10 جزء را مطرح نموده اند

1- عقل شهودی: نور بصيرت كه به ما اجازه ميدهد در مورد جنبه هاي خاصي از واقعيت، خيالبافي كنيم. همچنين اين ويژگي حس درك هيبت و عظمت خلقت و حس خود شناسي را امكانپذير مي نمايد.

  2- ادراک مستدل: نقطه مقابل عقل شهودي است. اين فرآيند شامل ترسيم، توسعه و تحليل بصيرت بدست آمده از طريق شهود بخاطر روشن كردن معنا و جزئيات خاص بصيرت ما است.

3- آگاهي بر خواست و نیت:

با تركيب عقل شهودي و ادراك مستدل ما قادر خواهيم بود كه به يك حالت دانستن وارد شويم، دانستن كامل هدف خواستهايمان.

4- عشق و شفقت: نعمت عشق بيانگر جريان نامحدود عشق و انرژي الهي است.

5- قدرت و عدالت متمرکز: نقطه مقابل عشق، زور و محدوديت است. زمانيكه در شكل مثبت ظهور يابد نشاندهنده عدالت و انصاف خواهد بود. اين ويژگي، ايجاد كننده نظم و احساس مسئوليت، و توانايي كنترل و ارزشيابي رفتارهاي خود شخص است.

6- شفا و بخشش: وقتي عشق و زور و محدوديت بطور مطلوب، متعادل شوند نتيجه عبارتست از بهبود و تعديل انرژي هاي متعادل نشده. شامل بخشش خود و ديگران، ابراز دلسوزي، خارج كردن عصبانيت بدون شكستن حريم ديگران.

 7- زندگی با شوق: بروز كامل عشق در شخصيت فرد توانايي براي زندگي با شادي و شوق است.

 8- زندگی با وقار، یکدلی و تعهد: بصورت پايبندي به اصول شخصي و نيروي متعالي خودش است. بدون اين حس شخص دچار لاقيدي ميشود. در اينحالت شخص مي تواند وسوسه را رد كند و در رفتارها و صحبت هايش تعهد به ارزشهاي شخصي را نشان دهد و مسير اخلاقي راهنماي وي در زندگي و كسب و كار خواهد بود.

 9- پيوند و خدمت خلاق: اين ويژگي بر دو عملكرد اشاره دارد. يكي داشتن خلاقيت و ديگري ارتباط و پيوند داشتن با ديگران. در اينجا شخص تركيبي از حضور خداوند، عشق و وقار را در امور عادي زندگي روزانه اش از خود نشان مي دهد و رفتارهاي او براساس كارهاي مثبت و متعهدانه است

10- پادشاهی خداوند/ شادی و تکمیل/ زندگی با هوش معنوی مطلوب:

يعني شخص هرچه را در زندگي با آن سروكار دارد يا اساساً در دنيا وجود دارد را نشئه اي از وجود خداوند و حضور خداوند  و نظارت او بر اعمالش بداند و اينكه همه چيز به خواست و اراده خداوند انجام ميگيرد.

 


نظرات کاربران:

   BHW در ۱۳۹۶/۰۲/۰۴ - ۰۶:۱۵:۵۷
Every weekend i used to pay a visit this site, as i want enjoyment, for the reason that this this website conations really good funny material too.

   Bernadine در ۱۳۹۶/۰۲/۲۶ - ۲۱:۴۳:۴۳
Way cool! Some very valid points! I appreciate you penning this post and also the rest of the site is also
really good.

   Jarrod در ۱۳۹۶/۰۲/۲۸ - ۰۷:۳۰:۵۷
What's up, this weekend is pleasant for me, for the reason that this moment i am reading
this fantastic educational article here at my house.

   Joan در ۱۳۹۶/۰۳/۱۰ - ۲۰:۲۸:۴۷
you're truly a just right webmaster. The web site loading speed is incredible.
It kind of feels that you are doing any distinctive trick.
In addition, The contents are masterwork. you have performed a great job in this subject!

   Reva در ۱۳۹۶/۰۳/۲۵ - ۱۶:۲۸:۰۰
Inspiring story there. What occurred after? Good luck!

   Arthur در ۱۳۹۶/۰۶/۱۵ - ۱۵:۴۱:۱۴
Have you ever thought about including a little bit more than just
your articles? I mean, what you say is fundamental and
all. Nevertheless just imagine if you added some great graphics or videos
to give your posts more, "pop"! Your content is excellent but with pics and videos, this website could
definitely be one of the best in its field. Awesome blog!


نوشتن دیدگاه