روانشناسی بالینی
بی.اف.اسکینر برای دههها با نفوذترین شخص در روانشاسی بود. یکی از تاریخنویسان روانشناسی او را «بدون تردید، مشهورترین روانشناس آمریکایی در جهان» خواند. در یک بررسی، تاریخنویسان روانشناسی و اعضای بخشهای روانشناسی دانشکدهها او را به عنوان مهمترین روانشناس معاصر رتبهبندی کردند.
هنگامی که اسکینر در 1990 فوت کرد، سردبیر مجله روانشناسی آمریکایی او را به عنوان «یکی از غولهای رشته علمی ما» که «اثری دائمی بر روانشناسی به جای گذاشت» مورد تحسین قرار دارد و در آگهی درگذشت او در مجله تاریخ علوم رفتاری او به عنوان «رهبر علم رفتار در این قرن» توصیف شد.
با شروع از سالهای دهه 1950 برای سالیان دراز اسکینر رهبر رفتارگرایی آمریکا بود و گروه بزرگی از پیروان صادق و علاقهمند را به خود جلب کرد. او برنامهای برای کنترل رفتار جامعه تهیه کرد، قفسی خودکار برای مراقبت از اطفال اختراع نمود و بیش از هرکس دیگری مسؤول پیشبرد فنون تغییر رفتار و ماشینهای آموزشی بود. او رمانی به نام والدن 2 نوشت، که بعد از 50 سال که از انتشار آن میگذرد هنوز مشهور است.
در 1971 کتاب فراسوی آزادی و شأن او پرفروشترین کتاب در سطح آمریکا و اسکینر «گرمترین موضوع صحبت در گفتوگوهای تلویزیونی در سطح ملی و شهرهای بزرگ» بود. او چهرهای سرشناس شد ـ منزلتی که کمتر فردی علمی به آن میرسد ـ و برای عموم مردم به همان اندازه شناخته شده بود که برای سایر روانشناسان.
زندگی اسکینر
اسکینر در شهر سوسکههانا واقع در ایالت پنسیلوانیا به دنیا آمد و تا زمانی که به دانشکده رفت در آنجا زندگی کرد. بنا به آنچه خود او به یاد می آورد، محیط کودکیاش پر از عطوفت و با ثبات بود. او به همان دبیرستانی رفت که والدینش از آن فارغالتحصیل شده بودند؛ در سال آخر دبیرستان فقط هفت همکلاسی داشت. او مدرسه را دوست داشت و هر روز صبح اولین دانشآموزی بود که به مدرسه میرسید. در کودکی و نوجوانی به ساختن چیزها علاقهمند بود: واگن، کلک، چرخوفلک، قلاب سنگ، هواپیمای مدل و یک توپ بخاری که با آن سیبزمینی و هویج را روی پشتبام همسایهها پرتاب میکرد. سالها وقت صرف ساختن یک ماشین دائماً متحرک کرد. مقدار زیادی درباره رفتار حیوانات مطالعه کرد و مجموعهای از لاکپشتها، مارها، مارمولکها، وزغها و سنجابهای زیرزمینی را نگهداری میکرد. در یک شهر بازی دستهای از کبوتران معلق زن را دید؛ سالها بعد کبوتران را تربیت کرد تا ترفندهایی را انجام دهند.
نظام روانشناسی اسکینر بازتابی از تجربیات دوره کودکی خود اوست. به نظر او زندگی هر فرد محصولی از تقویتهای گذشته است. او ادعا میکرد که زندگی خود او به همان اندازه از قبل تعیین شده، قانونمند و منظم بوده است که نظام او مدعی است زندگی همه انسانها چنین خواهد بود. او معتقد بود که سابقه تمام جنبههای زندگی او را میتوان تنها در منابع محیطی یافت.
اسکینر در کالج هامیلتون، در نیویورک ثبتنام کرد، اما در آنجا شاد نبود. او نوشت: من هرگز با زندگی دانشجویی اخت نشدم. به انجمن اخوت ملحق شدم بدون اینکه بدانم آن انجمن چیست. در ورزش خوب نبودم و هنگامی که ساق پایم در هاکی روی یخ شکست یا هنگامی که بازیکنان بهتر بسکتبال توپ بسکت را به سرم کوبیدند اذیت شدم...
در پایان سال اول دانشکده در گزارش تحقیقی گله کردم که کالج مرا با مقررات غیرضروری (که یکی از آنها مراسم مذهبی روزانه بود) سر میدواند و اغلب دانشجویان هیچ علاقهای به انجام کارهای فکری نشان نمیدهند. در سال آخر، در حالت عصیان آشکار بودم.
به عنوان بخشی از عصیانش، اسکینر عملاً شوخیهایی انجام میداد که جمع کالج را به هم میزد و در مورد اعضای هیأت علمی و اداری منتقدانه و بیپرده سخن میگفت. نافرمانی او تا روز فارغالتحصیلیاش ادامه یافت؛ در جشن فارغالتحصیلی رئیس کالج به اسکینر و دوستانش هشدار داد که اگر آرام نگیرند فارغالتحصیل نخواهند شد.
اسکینر با درجهای در انگلیسی، یک کلید فی، بتا، کاپا و اشتیاق برای نویسنده شدن فارغالتحصیل شد. در یک کارگاه تابستانی نویسندگی، رابرت فراست شاعر، در مورد شعرها و داستانهای اسکینر اظهارنظری مطلوب کرد. تا دو سال بعد از فارغالتحصیلی اسکینر به کار نویسندگی پرداخت، سپس به این نتیجه رسید که «چیز مهمی برای گفتن ندارد».
عدم موفقیت او به عنوان یک نویسنده آنقدر او را افسرده کرد که به مشاوره با روانپزشک فکر کرد. او خود را ناموفق میدانست؛ احساس ارزش شخصی او خرد شده بود.
او در عشق نیز مأیوس بود؛ حداقل نیم دو جین زن جوان او را از خود رانده بودند و او را در حالتی که خودش آن را درد شدید جسم توصیف میکرد باقی گذارده بودند. او آنقدر ناراحت بود که یک بار حرف اول نام زنی را روی بازوی خود داغ کرد و این اثر برای سالها باقی ماند. یک سرگذشتنامهنویس نوشت که «علایق عشقی اسکینر همیشه تا حدی با تردید و ناکامی همراه بود و درواقع اسکینر به عنوان مردی زنباره شهرت داشت».
پس از مطالعه درباره آزمایشهای واتسون و پاولف در مورد شرطیسازی، اسکینر از بررسی ادیبانه رفتار انسان به بررسی علمی آن روی آورد. در 1928 به عنوان دانشجوی تحصیلات تکمیلی روانشناسی در دانشگاه هاروارد ثبتنام کرد، درحالی که هیچ واحدی از دروس روانشناسی را قبلاً نگذرانده بود. به دوره تحصیلات تکمیلی وارد شد «نه به این دلیل که من بهطور کامل به سمت روانشناسی تغییر عقیده داده بودم، بلکه به این دلیل که از یک حق انتخاب غیرقابل تحمل دیگر اجتناب میکردم» .
چه اعتقاد داشت و چه نداشت سه سال بعد مدرک دکتری خود را گرفت. بعد از تمام کردن دوره دستیاری فوق دکتری، تدریس در دانشگاه مینهسوتا (1945ـ1936) و دانشگاه ایندیانا (1947ـ1945) را قبل از بازگشت به دانشگاه هاروارد به عهده گرفت.
موضوع رسالهاش او را نسبت به موقعیتی که در طول حرفه علمیاش به آن وابسته بود هدایت کرد. او پیشنهاد کرد که بازتاب یعنی همبستگی بین محرک و پاسخ و نه چیزی بیشتر. کتاب 1938 او با عنوان رفتار جانداران،2 نکات اساسی نظام او را توصیف میکند. از این کتاب در طول 8 سال نخست پس از انتشار 500 نسخه فروخته شد و بیشتر نقدهای انجام شده بر کتاب منفی بودند. اما پنجاه سال بعد به عنوان «یکی از کتابهای نادری که چهره روانشناسی نوین را تغییر داد» مورد قضاوت قرار گرفت.
آنچه که این کتاب و نظام توصیف شده در آن را از یک شکست مقدماتی به موفقیت بینظیر بعدی تغییر داد در اصل مفید بودن آن برای زمینههای روانشناسی کاربردی بود. «در سالهای دهه 1960، ستاره بخت اسکینر شروع به درخشیدن کرد و این تا حدی به دلیل پذیرش اندیشههای او در رشته آموزش و پرورش و تا حدی نیز به دلیل کاربرد اصول اسکینر در رشته درمانی تغییر رفتار بود» .چنین کاربرد عملی گسترده اندیشههای اسکینر کاملاً مناسب بود، زیرا او به حل مسائل واقعی جهان شدیداً علاقهمند بود. کار بعدی او کتاب علم و رفتار انسان (1953)، کتاب درسی اصلی، برای روانشناسی رفتاری اسکینر شد.
اسکینر تا هنگام مرگ در سن 86 سالگی بارآور باقی ماند و با همان علاقهای کار میکرد که 60 سال پیش شروع کرده بود. در زیرزمین منزلش «جعبه اسکینر» خودش را ساخت ـ محیطی کنترل شده که تقویت مثبت فراهم میکرد. در یک مخزن زردرنگ پلاستیکی میخوابید، که فقط آنقدر بزرگ بود که یک تشک، چند قفسه کتاب و یک دستگاه تلویزیون در آنجا میگرفت. او هر شب ساعت 10 به بستر میرفت، سر ساعت میخوابید، یکساعت کار میکرد، سه ساعت دیگر میخوابید و صبح در ساعت 5 بیدار شده و مجدداً برای سه ساعت دیگر کار میکرد. سپس پیاده برای کار بیشتر به دفتر کارش در دانشگاه میرفت و هر روز بعدازظهر با گوش دادن به موسیقی خود را تقویت میکرد. او همچنین مقدار زیادی تقویت مثبت از طریق نوشتن دریافت میکرد.
«بیشتر از هر چیز دیگری از نوشتن لذت میبرم و اگر آن را رها کنم بسیار دلخور خواهم بود» در سن 78 سالگی مقالهای نوشت با نام «مدیریت شخصی عقلی در کهنسالی» که در آن تجربیات شخصی خود را به عنوان یک مطالعه موردی نقل کرده است . او توصیف میکند که چرا لازم است مغز هر روز ساعات کمتری کار کند و در میان تلاشها فواصل استراحت داشته باشد، تا بتواند بر ضعف حافظه و کاهش توانایی ذهنی مربوط به سن فائق آید.
در 1989 بیماری اسکینر لوسمی تشخیص داده شد و گفته شد تنها دو ماه دیگر زنده خواهد ماند. او در یک مصاحبه رادیویی احساسات خود را به گونه زیر توصیف کرد:
من مذهبی نیستم، بنابراین نمیترسم از اینکه پس از مرگ چه به سرم خواهد آمد و وقتی که به من گفته شد به این بیماری مبتلا هستم و در چند ماه خواهم مرد هیچ نوع هیجانی نداشتم. نه هراس، نه ترس، نه اضطراب. هیچ چیز. تنها چیزی که مرا متأثر کرد و واقعاً اشک به چشمانم آورد وقتی بود که به این فکر کردم که باید این موضوع را به زن و دخترانم بگویم. میفهمید، وقتی که میمیرید، کسانی که دوستتان دارند آزار میبینند و شما نمیتوانید در این مورد کاری بکنید... من زندگی بسیار خوبی داشتهام. احمقانه خواهد بود اگر به هر صورتی از آن شکایت کنم. بنابراین، من از این چند ماه معدود نیز به همان صورتی که همیشه از زندگیام لذت بردهام لذت خواهم برد..
هشت روز قبل از مرگ، ضعیف و نحیف در گردهمایی انجمن روانشناسی آمریکا در بوستون در سال 1990، مقالهای ارائه داد که در آن به رشد روانشناسی شناختی که با رفتارگرایی او به چالش برخاسته بود به شدت حمله کرد. در غروب قبل از مرگ، بر روی آخرین مقاله خود «آیا روانشناسی میتواند علم ذهن باشد» کار میکرد که اتهام دیگری به نهضت شناختی بود و تهدید میکرد جانشین تعریف او از روانشناسی شود.
اینها همه از قدرت است , قدرت آدم را اسباب بازی خود می کند,همین قدر که بفهمی زندگی مردم دست توست بخواهی می کشی,بخواهی عزت می دهی,بخواهی خار می کنی.نعوذ بالله حالت خدایی به آدم دست می دهد.صاحب قدرت همیشه دور و برش شلوغ است,یک لحظه آرام نیست ولی تنهاست.
همیشه درگوشم می گفت اگر درس می خواندی و پولتیک یاد می گرفتی تورا جانشینم می کردم,پرسیدم یعنی جای خودت؟گفت نه,بعد مرگ من!گفتم نه نمی خواهم,نمی خواهم بمیری,گریه کردم و شب از غصه تب کردم,باورت نمی شود نشست بالای سرم و گریه کرد.
آری قدرت این طور مى کند آدم را,می بینی زنت,بچه هایت و همه ی دوروبری ها تصدقت می روند و زبانی خود را فدایت می کنند.اینطوریست که دنبال یک نفر می گردی که راست بگوید و من همیشه به او راست گفتم.
نظریه شخصیت اسکینر
از دیدگاه رفتاری شخصیت تجمع پاسخهای آموخته شده به محرکهاست. به عبارتی دیگر شخصیت مجموعه رفتارهای آشکار یا نظامهای عادت است. اسکینر فرایندهای درونی را نادیده میگیرد. درمقابل او به رفتارهای آشکار و قابل مشاهده تأکید میکند. دلیل اسکینر این است که صرفاً رفتارهای قابل مشاهده است که مناسب مطالعه علمی رفتار است.
اگرچه نمیتوان از نظریه شخصیت اسکینر صحبت کرد و اسکینر هیچ فعالیت علمی مشخصی در این حوزه انجام نداده است، ولی دیگران شخصیت را در روانشناسی اسکینر حاصل پیشینه تقویتی شخص میدانند. تمام فعالیتهای اسکینر در مطالعه رفتار انسان عمدتا بر روی آزمودنی های حیوانی (موشها و کبوتر ها) انجام گرفت. او تفاوت رفتار انسان و حیوانات را ضمن قبول پیچیدگی رفتار انسانی تنها در کمیت آن میدانست و اعتقاد داشت برای رسیدن به این پیچیدگی باید ابتدا از مسیرهای ساده شروع کرد. از دیدگاه اسکینر انسانها دستگاههای پیچیدهای هستند که به شیوه قانونمند رفتار میکنند. از دیدگاه اسکینر هر کسی که تقویت کننده ها را کنترل کند، قدرت کنترل کردن رفتار را خواهد داشت. اسکینر در رمان والدن دو جامعهای را که بر اساس علوم رفتاری بنیان گذاری شده است، آرمانشهر و آزادترین جای روی زمین میداند. او در آنجا آرزو دارد تا علم رفتار به نیرومندی علم اتم برسد .
اسکینر شخصیت را به عنوان عاملی که رفتار را برمیانگیزد نمیپذیرد. او این دیدگاه را همانند این باور میداند که هستی را وابسته به ارواح بدانیم. از دید اسکینر مطالعه شخصیت شامل بررسی نظامدار و بسیار دقیق تاریخچه یادگیری و موقعیت زندگی فرد است. او به منحصربه فرد بودن افراد باور دارد و آن را نتیجه منحصربه فرد بودن پیامدهای رفتاری و موقعیتهای زندگی هر فرد میداند. او مخالف است که شخصیت را به عنوان نیرویی درونی در نظر بگیریم.
رفتار
سزاوار است که در نظام اسکینر به جای صحبت از شخصیت و یا در کنار آن از رفتار صحبت شود، از این رو به مفاهیم مطرح و نظرات اسکینر در این مورد اشاره میشود. رفتارها در سطح اول پاسخی هستند که به یک محرک خاص داده میشوند و یا توسط آنها فراخوانده میشوند، آنها ناآموخته، خودکار و ارادی هستند. رفتارها در سطح بالاتر، رفتارهای پاسخگر هستند و بر اثر شرطی سازی کلاسیک رخ میدهند، در اینجا محرک شرطی جایگزین محرکهای غیرشرطی میشود. این رفتارها در نتیجه تقویت شکل میگیرند و تداوم مییابند (تقویتها میتوانند مثبت، مثل غذا و یا منفی، مانند شوک باشند). در سطح آخر رفتارهای کنشگر قرار دارند که ارادی هستند و ماهیت آنها توسط تقویتی تعیین میشوند که در ادامه رفتار میآید.
رفتار ارگانیسم بر محیط عمل می کند و محیط نیز با در دست داشتن تقویت بر آن تاثیر میگذارد. رفتارهایی که تنیجه دارند، شکل گرفته و تداوم مییابند، آنهایی که به نتیجه خاصی نمیرسند مسکوت مانده و خاموش میشوند. با این فرض رفتار در جهت خاص شکل میگیرد، خاموش میشود و یا تغییر و تعدیل میشود و یا با رفتار دیگری جایگزین میگردد. رفتارها، ساده یا پیچیده بر اساس مفاهیم عینی و مشهود تبیین میشود و تفاوتی ندارد که رفتار عینی، ذهنی، اجتماعی، تصوری یا... باشد. لذا از نگاه اسکینر و با استفاده از اصول شرطیسازی عامل رفتارها از ساده به پیچیده، به صورت زیر تبیین میشود:
آزمایشگر: چشته غذا
صاحب سگ: یک تکه گوشت
مادر: یک لبخند
رئیس اداره: تمجید و ارتقاء
یک حکومت: کنترل و تایید رفتارهای خاص
اسکینر برای ثبت رفتارها (رفتارهای عاملی که در نتیجه شرطی سازی عامل رخ میدهند) از ثبت پاسخ تراکمی استفاده میکند. در همین راستا او برنامههای تقویت را اعلام کرد که در دو سطح پیوسته و ناپیاپی به کار برده میشود. برنامههای تقویت ناپیوسته انواع مختلفی دارد که چهار مورد مشهور از آنها به ترتیب اثرمندی آنها برای حفظ یک رفتار خاص عبارتند از برنامه نسبتی متغیر، فاصلهای متغیر، نسبتی ثابت و فاصلهای متغیر.
تمام تلاش اسکینر در طول بیش از نیم قرن کوشش علمی تبیین مشاهدهپذیر رفتار بود. اگر ما رفتار را که مهمترین مفهوم در یادگیری است جایگزینی برای شخصیت در نظر بگیریم، به خطا نرفتهایم و درواقع تنها راه برای تبیین شخصیت از دیدگاه رفتاری (بویژه رفتارگرایی رادیکال) میباشد. اسکینر خود در این راه تلاش گستردهای انجام داده است، به طوری که یکی از انتقادات عمده به نظام اسکینر را گسترش تبیینهای رفتاری و مبتنی بر یادگیری به حوزههای گسترده و پیچیده انسانی میدانند. برای نمونه میتوانید به کتاب فراسوی آزادی و شأن و رمان والدن 2 از اسکینر مراجعه کنید. برای نمونه اسکینر برای تبیین رفتار خرافی از مفاهیم یادگیری استفاده میکند. از نظر اسکینر رفتار خرافی نوعی شرطی شدن است که به طریق شانس رخ میدهد. در واقع یک رابطه ظاهری (غیر کارکردی و شانسی) بین پاسخ و تقویت به وجود میآید. از نظر اسکینر رفتار خرافی مستقیماً در جریان شرطیسازی رخ نمیدهد و ممکن است از طریق زمینهی اجتماعی و فرهنگی نیز تقویت شود.
علاوه بر این اسکینر برای شکل دادن به رفتار جدید از روشی استفاده کرد که شکلدهی یا روش تقویت تقریبهای متوالی نام دارد. همانطوری که از نام آن مشخص است، رفتار کنشگر در جهت پاسخهای مورد نظر به ترتیب تقویت میشود. اسکینر از دو نوع تقویت برای شکل دادن به رفتار استفاده میکند. اسکینر تقویت کنندهها را در دو ردهی تقویت کنندههای اولیه (غیر شرطی) و تقویت کنندههای ثانویه(شرطی) قرار میدهد. برای به کار بردن تقویت اسکینر به شناخت تقویت کنندههای اختصاصی هر فرد تأکید میکند. متقابلاً برای کنترل رفتار میتوان از محرکهای آزارنده استفاده کرد. گرچه اسکینر استفاده از تنبیه را توصیه نمیکند و اثر آن را کمتر از تشویق و تقویت میداند، ولی در درمان و زندگی طبیعی از آن استفاده میشود و محققین مختلفی به ارائه نظریات در خصوص تنبیه و اثرات آن پرداختهاند. برای این منظور و مطالعه تئوریهای تنبیه مراجعه کنید به دومیان. همین طور تقویت منفی با عدم ارائه محرک نامطلوب به منظور افزایش رفتار خاصی به کار میرود. بر اساس مفاهیم یادگیری میتوان پاسخها را در جهت خاصی تعمیم داد یا پاسخ مشخصی را از پاسخهای دیگر متمایز کرد.
اسکینر برای ارزیابی رفتار از تحلیل کاربردی استفاده میکند. تحلیل کاربردی 3 جنبه را در بر میگیرد: فراوانی رفتار، موقعیتی که رفتار در آن رخ میدهد و تقویتهای مربوط به آن رفتار. اسکینر همچنین از شیوه های پیچیده آماری استفاده نمیکند. او آزمودنی را به تنهایی و منحصر ارزیابی می کند. روش اسکینر طرح تک آزمودنی نامیده میشود.
ماهیت انسان از نگاه اسکینر
رفتار فرد از نظر اسکینر نتیجه تقویتهای پیشین است. به نظر اسکینر رفتار، قانونمند و جبری است و لازمهی آن مطالعه رفتار به روش علمی است. ارگانیسم انسان یک جعبه سیاهی است که روانشناسی کاری به آن ندارد. صرفاً ورودیها و خروجیهاست که مورد بررسی قرار میگیرد. رفتار در نظام اسکینر مرکب از عناصر اختصاصی (پاسخها) است. او رفتار را نه به صورت یک کل که به صورت جزء به جزء مطالعه میکند. با این گفتهها مشخص است که اسکینر کاملاً محیطنگر است. انسان محصول محیط پنداشته میشود ولی از این نگاه رفتارها در طول زندگی تغییرپذیر هستند. رفتارها به همان شیوهای که آموخته میشوند، قابل تغییر هستند. انسان از نگاه اسکینر قابل شناخته شدن است، اگرچه گاهی رفتارها پیچیده و مطالعه علمی آنها دشوار است.
به اعتقاد اسکینر آزادی و شان انسان تصوری بیش نیستند. به باور او آدمیان همیشه تحت کنترل هستند. آنچه موجب میشود تا بعضی از افراد در وجود کنترل تردید کنند، کنترل ناآشکار رفتار است . لذا او معتقد است، باید جامعهای ساخته شود که کنترل در آن کنترل صحیح و به نفع همه افراد و به مصلحت جامعه اعمال شود. علم رفتار شان و قدر انسان را مورد سوال قرار میدهد. علم رفتار حرمت و سرزنش را از فرد به محیط تغییر میدهد.
کاربرد نظریه اسکینر
پاسخ به اینکه به چه میزان میتوان پژوهشهای صورت گرفته بر روی آزمودنیهای حیوانی را در مورد انسانها به کار برد در تحقیقات صورت گرفته در سالهای اخیر نشان داده شده است. به گونهای که روشهای به کار گرفته شده در اصول علمی اسکینر در تکنولوژی آموزشی، روانشناسی زبان، مدیریت صنعتی، درحورههای مختلفی از درمان از قبیل عقبماندگی ذهنی، بزهکاری نوجوانان، اوتیسم، هراسها، اختلالات جنسی و گفتاری به کار رفته است. در یک زمینه یابی در مورد اهمیت نسبی بیش از 15 رویداد در روانشناسی خدمات اسکینر و تغییر رفتار به ترتیب در مقام اول و دوم قرار گرفت. فعالیتهای اسکینر در روانشناسی بسیار شناخته شده است و او بارها بهخاطر خدماتی که برای روانشناسی کرده است مورد تقدیر قرار گرفته است. به جهت محدودیت بحث ما به خدمات صورت گرفته بوسیله اسکینر نمیپردازیم. در پایان تنها به ذکر این مطلب کفایت میکنیم که اسکینر در یک زمینهیابی از میان مدیر گروههای روانشناسی درصدر روانشناسان طول تاریخ قرار گرفته است.
انتقادها از نظریه اسکینر
به نظر انسانگراها انسان پیچیده تر از ماشین یا موش سفید است. به نظر آنها اسکینر ارده آزاد را نادیده گرفته است. اگر با ماهیت انسان از دیدگاه اسکینر موافق باشیم و اگر با کنترلی که دیگران بر تقویتهای ما دارند هدایت شویم، روئسا و حکومتها چه خواهند کرد؟
اسکینر برای مسائل اجتماعی، اقتصادی، و مذهبی و فرهنگی از موقعیتهای سادهای استفاده کرده است. آیا همه رفتارها آنطور که اسکینر عقیده داشت آموخته میشوند؟ بندورا با این دیدگاه مخالف است و در واقع عمده نظام او بر این مبناست که علاوه بر انواع یادگیری که اسکینر مطرح کرده است. نوع دیگری از یادگیری وجود دارد و در آن مفاهیم شناختی عمدهای دخیل هستند.
اسکینر خود در اواخر عمر خود با انتقادهای شناختگرایان روبرو بود. او مقالهای با این عنوان نوشت: «چرا من یک روانشناس شناختی نیستم؟». او سعی کرد تا با شکلگیری روانشناسی شناختی مقابله کند. به نظر او عجیب است کسانی که خصمانهترین اعتراضات را نسبت به دستکاری رفتار سرمیدهند، برای تغییر افکار شدیدترین کوششها را به کار میبرند. ظاهراً آزادی و شأن انسان تنها زمانی مورد تهدید قرار میگیرد که رفتار از طریق تغییر فیزیکی محیط تغییر کند، اما زمانی که حالات ذهنی – که گفته میشود مسئول رفتار هستند- تغییر داده شود، تهدیدی متوجه انسان نمیشود. با این وجود انتقادهای عمدهای از نظام اسکینر توسط روانشناسان و حتی دانشمندان سایر علوم در مورد دیدگاه رادیکال او در مورد انسان به عمل آمده است.
ارزیابی رویکرد رفتاری
روشن است که دیدگاههای متفاوتی توسط دانشمندان مختلفی در حوزهی روانشناسی یادگیری و رفتاری در خصوص شخصیت مطرح شده است. شاید این تنوع از این جهت است که ما تلاش میکنیم مفاهیم رفتارگراها را که در خارج از حوزهی شخصیت مطرح شده بود در نظریههای شخصیت مطرح کنیم. اکثر این یافتهها در آزمایشگاه به دست آمده و دیدگاه جزءنگری نسبت به انسان داشته است. میبینیم که توجه عمده در رویکرد یادگیری، اهمیت به رفتارهای ویژه و وابسته به موقعیت داده میشود و نه بر ویژگیهای عام در شخصیت. دیدگاه یادگیری در پی دستیابی به قوانین کلی یادگیری است، نه تفاوتهای فردی. در خصوص روش تحقیق نیز تاکید این دیدگاه بر تجریات آزمایشگاهی است، نه بررسی بالینی و یا استفاده از پرسشنامهها. در نهایت میتوان گفت نظریهی یادگیری بر اهمیت متغیرهای محیطی در سازماندهی و کنترل رفتار تاکید دارد.
به اعتقاد اسکینر (1987)، روانشناسی هنوز به عنوان جستجوگر عوامل تعیین کننده درونی باقی مانده است. به نظر او روانشناسی انسانگرایی، رواندرمانی (بویژه روانکاوی) و روانشناسی شناختی سه مانعی هستند که راه پیشرفت روانشناسی را به سوی علم رفتار سد کردهاند. به نظر اسکینر چنین گرایشهایی باعث میشود تا ما از علم دور شویم، از دید او روانشناسی باید خود را به موضوع علمی قابل دسترسی محدود کند و مابقی داستان رفتار انسان را به فیزیولوژی بسپارد. به نظر او مفاهیم ذهنی توجه را از علل واقعی (محیطی) دور میکنند و تنها موجب گمراهی و ابهام میشوند. نسبت دادن رفتار به غرایز هم موجب نادیده گرفتن نقش عملی محیط میشود. آنچه در مورد رفتارهای مشاهده پذیر صادق است، در مورد رفتارهای غیر قابل مشاهده نیز نظیر احساس، فکر و امثال آن نیز صدق میکند و خصوصیات و ویژگیهای آنها نیز با عوامل محیطی مثل وابستگیهای تقویتی تعیین میشود .
نقاط قوت:
نقاط قوت رویکرد رفتاری را بهطور کلی میتوان در سه حوزه نام برد .
1) التزام به تحقیق نظام دار.
2) کشف و شناخت متغیرهای موقعیتی و محیطی در تاثیرگذاری بر رفتار.
3) رویکرد عملگرایانه و مفید در حوزه ی عمل و درمان.
کلیه رویکردها در یادگیری با وجود اختلاف نظرهای احتمالی بین آنها در یک نقطهی بسیار مهم همداستاناند و آن روششناسی علمی و عینی است. هیچ رویکردی در مقایسه با رویکرد رفتاری تا این اندازه به نقش مطالعات مشاهده پذیر و روششناسی علمی تاکید نکرده است. اهمیت موقعیت و تحلیل و توجه به متغیرهای محیطی تاثیرگذار در رفتار، مورد دیگری است که در دیدگاههای رفتاری به درستی تصریح و تبیین شده است و در نتیجه منجر به شیوه های مفید در عمل شده است. جامعه، آموزش و پرورش، فرزندپروری و تغییر رفتار از جمله حوزه هایی است که اصول مطرح شده در نظریه های یادگیری سود جسته اند.
محدودیت ها:
در رویکرد یادگیری شخصیت بیش از حد مورد سهلانگاری قرار میگیرد. تبیین مفاهیم پیچیده وگستردهی شخصیت و رفتار انسانی بر اساس تحقیقات صورت گرفته بر روی موشها و کبوترها به نظر بسیاری از روانشناسان منطقی به نظر نمیرسد. عدهای معتقدند که این مطالعات سطحی و ظاهری است. به نظر، حداقل در خصوص شخصیت نظریهی یکپارچه و منسجمی از طرف دیدگاه دیگری مطرح نشده است. تا آنجا که این شاخهی جوان از روانشناسی نگاههای متفاوتی به انسان و شخصیت داشتهاند. با این حال و با وجود انقلاب شناختی که در دهه ی60 و70 به وقوع پیوست، رفتارگرایی و نظریه ی یادگیری در روانشناسی و رواندرمانی به مسیر خود و مستحکم تر کردن پایه های خود ادامه میدهد.
نظرات کاربران:
بهترین متنی بود ک در رابطه با زندگی نامه اسکینر خونده بودم، خیلی قشنگ راجع ب احساسات و افکار و سیر زندگیش توضیح داده. شده بود. راجع ب همسر و فرزندانش توضیح زیادی نبود.اگ تصاویری از اسکینر و خانواده اش رو هم میزاشتید، جذابیت مطلب رو بیشتر میکرد.
موفق باشید
می خواهم از این خوب ستفاده کنم تشکر
سلام لطف کنید منبع این مقاله رو بگید
این مطالب از کتب مختلف روانشناسی انتخاب شده.
کتاب نظریه های روانشناسی می تونه به شما کمک کنه .
salam khaste nabashid ade mishe az kodom manbeestefade kardid ro begid
Currently it sounds like Wordpress is the top blogging platform available right now.
(from what I've read) Is that what you are using on your blog?
You are so cool! I don't think I've read something like this before.
So nice to discover somebody with a few original thoughts on this issue.
Really.. many thanks for starting this up. This website is one thing that's needed on the web, someone with some originality!
Its like you read my mind! You seem to know a lot about this, like you wrote the book in it
or something. I think that you can do with some pics to drive the message home a bit, but
instead of that, this is great blog. A great read.
I'll certainly be back.
whoah this weblog is excellent i really like reading your articles.
Stay up the good work! You know, lots of people are hunting around for this info,
you could aid them greatly.
First off I want to say superb blog! I had a quick question that
I'd like to ask if you do not mind. I was interested to know how you center yourself and clear your head prior to writing.
I've had a hard time clearing my thoughts in getting my ideas out there.
I do take pleasure in writing however it just seems
like the first 10 to 15 minutes are generally lost simply just trying to figure out how to begin. Any suggestions or hints?
Thanks!
https://hcialischeapc.com/ - order cialis
نوشتن دیدگاه